جوان آنلاین: اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود، در بردارنده روایتهایی کوتاه از سیره علمی و عملی شهید آیتالله سید محمد بهشتی است. این مجموعه از سوی محمدعلی عباسی اقدم تألیف شده و دفتر نشر فرهنگ اسلامی، به انتشار آن اهتمام ورزیده است. نویسنده در بخشهایی از کتاب «بهشتی در این حوالی»، در توصیف منش فردی و اجتماعی دکتر بهشتی آورده است:
«با طلبههای دیگر حوزه علمیه فرق داشت. شبیه آنها نبود. زمانیکه در مدرسه حجتیه درس میخواند، برنامه روزانهاش را نوشته و روی دیوار حجره زده بود، تا پیش چشمش باشد. همه کارهایش، حساب و کتاب داشت و از روی برنامه بود: ساعت ورود به حجره، وقت صرف صبحانه، ساعت مطالعه، ساعت مباحثه، ساعت تفریح، ساعت گپ و شوخی با دوستان. برای گپ و گفت با دوستان، بیشتر از ربع ساعت صرف نمیکرد. به طلاب همسنوسال خودش توصیه میکرد: اگر برنامهریزی و نظم و وقتشناسی داشته باشید و وقتتان را درست تقسیم کنید، وقتی که غیردرسی و متعلق به زن و فرزند شماست، تلف نمیشود. میگفت: کسانی توانستهاند آثار ارزنده در تاریخ به جای بگذارند که در زندگی خودشان هم منظم بودهاند، تنظیم مالی، تنظیم وقتی و زمانی، تنظیم فعالیتی و تنظیم تحصیلی... بین طلبهها، به شیکپوشی معروف بود. لباسهایش همیشه تمیز و اتوکشیده بود، حتی عینک دودی هم میزد. در عوض و برخلاف خیلی از طلبهها، هیچگاه انگشتر به دست نمیکرد و تسبیح به دست نمیگرفت. همیشه منظم و مرتب بود. حتی بر نوع و رنگ لباسش هم، نظم خاصی حاکم بود. هیچوقت قبای سفید نمیپوشید، اما پیراهنش معمولاً سفید بود. اغلب معطر و خوشبو بود. بیشتر از عطر یاس استفاده میکرد. همیشه در جیب لباسش، عطر داشت. خیلی وقتها به دوستان و فامیل نزدیک، عطر یاس هدیه میداد. از همان روزهای نخستین ورود به حوزه علمیه، دوست داشت روی پای خودش بایستد و به خویش متکی باشد و زیر بار منت کسی نرود. اینرویه را از پدرش آموخته و به ارث برده بود. مثل پدرشان سیدفضلالله، از حوره علمیه شهریه نمیگرفت و از وجوهات استفاده نمیکرد. میخواست از آنهایی باشد که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند، نه از آنهایی که پول دین میگیرند و برای دنیا کار میکنند! میگفت: من هیچگاه در تمام عمرم، از راه دین ارتزاق نکردهام... معتقد بود: یک عالم دینی باید مستقل باشد، تا سر دوراهیها، دغدغه معیشت او را از تصمیمهای درست بازندارد و زبانش را کند نکند. اولیندرسی که در حوزه علمیه قم شرکت کرد، درس کفایه حاجآقا روحالله خمینی بود. آیتالله خمینی نسبت به سیدمحمد توجهی همراه با علاقه داشت، چون درسخوان بود و از سوی دیگر نوه استادش آیتالله خاتونآبادی. در همانجلسات اول، در بحث و اشکال با آیتالله خمینی، صدای هر دو طرف بالا رفت! بهشتی پس از درس، شرمنده و غمگین شد و احساس کرد کنترلش را از دست داده و در بحث زیادهروی کرده است. تصمیم گرفت، تا دیگر به درس کفایه نرود. مدتی نرفت. کسی از طرف آقای خمینی آمد و گفت: حاجآقا سراغت را میگیرد. سیدمحمد گفت: تا وقتی نتواند بر خودش مسلط باشد، در این درس شرکت نمیکند: من بر این عهد ماندم، تا مدتها بعد در یکی از دروس خارج، دوباره به درس امام رفتم... هیچگاه فکر نمیکرد روزی در لباس روحانیت، پای تخته سیاه بایستد و زبان انگلیسی تدریس کند، آنهم در شهر قم! اما ایناتفاق عجیب افتاد و او مشتاقانه به دبیرستان حکیم نظامی قم - که به دارالفنون دوم ایران معروف بود- پا گذاشت و مشغول تدریس زبان انگلیسی شد...».